...و عبور باید کرد

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۹/۲۱

۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۱ ثبت شده است

به نامش...

امشب یکی از بهترین شب هایـــِ زندگیم* بود...با الهام ُ زینب...

موضوعـــِ گفتگو : اهمیتـــِ گفتمان سازی در راستایــــِ تولید ِ علم و عمومیت بخشیدن به این گفتمان در سطحـــِ جامعه با چشم انداز ِ ظهور...

نتیجه : بماند !

*.شاید هم سرنوشت سازترین...


بعدن نوشت : شاخه های یاسی که عطیه بهم داد...خیلی زود از ساقه جدا شدن...نمی دونستم یاس اینقدر نحیف ُ ظریفه...نمی دونستم...
۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۱ ، ۰۰:۳۱
مانا
به نامش...

می تونم بپرسم شما چه کسی هستین که هر چند دیقه یـــِ بار ، هزار دفعه این وبلاگُ باز می کنید ُ می بندید؟؟ !

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۱ ، ۱۸:۰۸
مانا

به نامش...

همان طور که از کنار ِ مقتلت پا برهنه رد می شویم...دور ِ هم جمع می شویم...گریه ای می کنیم...بر می گردیم...وَ همه چیز یادمان می رود...

از یادمان رفته ای...سید* !


*.شهید آوینی جلوتر از زمانــــِ خود اندیشیده است...چرا که حصر ِ زمان را شکسته بود...و حصر ِ زمان فقط با عاشورا می شکند...کل ُ یومــٍ عاشوراء...

۲۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۱ ، ۱۴:۴۴
مانا
به نامش...

سیاهی ات از دور پیدا می شود...چشمانم خسته تر از آنند که بتوانند نگاهت را ببینند...نزدیک تر که می آیی...می شود عرق های درشتــــِ روی پیشانی ات را تشخیص داد...دست ها و پاهایم را محکم بسته ای...حتی نمی توانم اندکی تکانشان دهم...رو به رویم می ایستی...نمی دانم آن چه که در چشمانت می یابم محبت است یا نفرت...شروع می کنی به چرخیدن دور ِ سرم...می چرخی ُ می چرخی...چشم از چشمانت بر نمی دارم...گردنم خشک شده است...سرعتـــِ چرخیدنت را بیشتر می کنی...سرم گیج می رود...چشمانم سیاهی می روند...بغض گلویم را گرفته...اما توان گریستن ندارم...می نشینی رو به رویم...نفس نفس می زنی...نگاهم می کنی...برای همین چشمانـــِ ترسناکت بود که نخواستمت...

می گوییکشتمش...حالا دیگر مالـــِ خودمی...


*. بعضی وقت ها آزادی از هر اسارتی بدتره...

*. اما همیشه تنهایی بدترین سمه...

*. نوشتن واسم مثلـــِ تصفیه خون می مونه !

*. از وقتی که نامت را از دفترچه خاطراتم پاک کردم...یادت هم از دلم پاک شد...

*.صفحه ی پاره شده ی 203-204 کتابـــِ ترمودینامیک...از انباری پیدا می شود...

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۱ ، ۱۹:۴۱
مانا
بســــــم الله الرحـمـــــن الرحیــــــــم...

امشب که زیر ِ بارونــــِ تند ِ بهاری خیس شدم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۱ ، ۲۲:۲۷
مانا
بســــــم الله الرحـمـــــن الرحیــــــــم...

بهار را برایم چشم روشنی آورده ای...


+ سلام !

+ چقدر من اراده دارم ! مگه نه ؟ پانـــِزده روز سر نزدن به نت...البته سابقه ی دو ماهه هم دارما...نه نه نه...نگران نشید...!...فعلن قصد ِ عملی کردنشُ ندارم...

این لینکُ بخونید...

+ همیشه ، فاطمیه ها...این وبلاگ سیاه پوشه...

+ عکسی از یه فرشته کوچولو... به اسمــــِ سیده زهرا

+ راستی صدا و سیمای بوق...چقدر زیبا کالاهای خارجی رو تبلیغ می کنه !

 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۱ ، ۱۹:۲۶
مانا