...و عبور باید کرد

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۹/۲۱

یه حبه قند...

دوشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۰، ۰۱:۰۰ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

|ـــــ این قسمت تا اطلاع ثانوی تعطیل است ـــــ|

........................................................
*.خدای من...وقتی که حرف های نگفته توی دلم سنگینی می کنه که به هیچ کسی نمی تونم بزنم...وقتی که بغض لحظه به لحظه بیشتر گلومو فشار می ده...که دیگه راهی برای نفس کشیدن باقی نمی مونه...وقتی که احساساتم ته نشین می شن و زلالیه دلم رو کدر می کنند...وقتی که کسی نیست تا درکم بکنه...اشتباهاتم رو به رخم نکشه...لحظه ای آسوده نگاهم بکنه و من رو خالی بکنه از هر چه دلهره و نگرانیه...وقتی که نگاه های دیگران سرده و عاقل اندر سفیه...که مثل پتک می خورن به سر...وقتی که آدم ارزش و اعتباری نداره...وقتی که...خیلی چیزای دیگه...خیالم راحته...می دونی چرا؟ چون مطمئنم که هر موقع بخوام بیام تو آغوشت...دستان استقبالت همیشه بازن...هر جا باشم...هر غلطی کرده باشم...هر کی باشم...تو منتظرمی...تو خوردم نمی کنی...نگاه هات هیچ وقت سرد نمی شه...همیشه هستی باهام...ازت ممنونم...
*.قصه ی زندگی آدمی همینه...لَقَد خَلَقنَا الاِنسانَ فی کَبَد هر آینه انسان را در مشقت و رنج آفریدیم...
*.نمی خوام کام کسی رو با حرف ها تلخ کنم اما مجبورم بنویسم...
*.هر چند که خیلی از حرف ها موند تو دلم و می مونه...تا همیشه...انقدر می مونه که بپوسه و دلم رو بپوسونه...
*.چه غم شیرینی دارم...خیلی وقت بود سراغم نیومده بود...غم تنهایی...غم بغضی فرو نخورده...دوستش دارم...
*.توی تنهایی آدم ساخته نمی شه...درد نمی کشه...رنج نمی کشه...دلش هزار تیکه نمی شه...تا با ارزش تر بشه...تنهایی آدمو توی دنیایی از خیالات شیرینی که خودش ساخته غرق می کنه...که فقط توهمه...
*.خیلی از زشتی هایی که آدم می بینه...مثل سوهانه...اما کشیده می شه به دلش و صافش می کنه...لک الحمد...
*.یا رحمتن للعالمین...الآن خیلی به قطره ای از خُلق عظیمت نیاز دارم...عطا کن...
*.بی خیال...زیاد نرید تو نخش...
*.یه متنی از کتاب مَنِ او که تو حس و حالش بودم رو می خواستم بذارم...اما یادم رفت چی بود...
*.یه پیرزنی رو تو مترو می بینم که هر چی لباس داشته بود پوشیده بود...بی خیال از دیگران...از نگاه ها و حرف هاشون...یا پیرزن همسایه ام...توی یه خونه ای زندگی می کنه که فقط وسایل خورد و خوراک و پوششش هست...دیگه هیچی نداره از این دنیا هیچی...یعنی لازمم نداره...مدام در حال ذکر گفتنه...فهمیدن که این دنیا چیزی نداره و قرار نیست چیزی با خودشون ببرن...هنر اینکه یک جوون به این درک برسه...
*.طرف میره ثبت احوال میگه یه شناسنامه واسه بچه ام میخوام ! میگن اسمش چیه ؟ میگه "شورلت" میگن اینکه اسم ماشینه یه اسم بذار که به نام پدر و مادر بیاد . میگه خب به اسم ما میاد دیگه من "بیوک" آقا هستم . همسرم هم "خاور" خانوم

یا علی مددی...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۱/۱۰
مانا

نظرات  (۲)

۱۰ بهمن ۹۰ ، ۱۸:۱۶ شاخه نبات بانو
آخی چه اسم بامسمایی انتخاب کردن واس نی نی شون !

پیرزن ..

من ِ او /.

غم ِ تنهایی ..

هـــــــعــــــی روزگار !
سلام
حرفت طلا
شورلت هم خوبه خیلی به هم میان
به قول خودتون
یا علی مددی


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">