...و عبور باید کرد

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۹/۲۱

دور باطلی دیگر...

شنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۰، ۱۰:۴۰ ق.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم...

|ـــــ این قسمت تا اطلاع ثانوی تعطیل است ـــــ|

........................................................

*.طهارت عاشقانه نویسی را از دست داده ام...

*.برای n امین بار مَنِ او ـ نوشته رضا امیرخانی ـ را مرور می کنم...دلم بوی یاس می خواهد...

*.در حال حاضر به سطر،سطر این کتاب نیاز دارم...

*.امروزم رو متبرک می کنم به قضا شدن نماز صبح...

*.ساعت ۷ با زنگ داداش بیدار می شم...وای من که باید برم پیش استادا...دیر شد...

*.اول می رم پیش مسئول آموزش گروه...یکی از درسا که قبلن چهار واحدی بود...الان شده سه واحدی... و من هنوز پاسش نکردم...می خوام بدونم که چی کار باید بکنم...واحدایی که گذروندمو نگاه می کنه...می گه تو که ۱۱۶ واحد تا حالا پاس کردی...پس ۲۱ واحدت می مونه...گیج می شم...می گم من که حساب کردم...اگه کوانتومو استاد واسم پاس کنه...۱۱ تا می مونه......می گه نه...با کوانتوم ۲۱ تا...واسم چند تا درس انتخاب می کنه تا ترم دیگه بگیرم...تو دل خودم می گم یعنی من اینقدر گیج بودم که بد حساب کردم؟ یه دفعه یادم می افته من که ۶ واحد امسال تابستون برداشته بودم...اما هنوز تو کارنامم وارد نشده...بهش می گم...عصبانی می شه...می گه عجب دانشجوی بی حواسی هستی...می گم دیگه بعد این همه مدت حواسی واسه آدم نمی مونه...شکر خدا همه چیز بر می گرده سر جای اولش...می گه واسه اون یه واحد...باید کارگاه برق برداری (اه...اه...اه...)...بعد از این شوک اساسی...میام بیرون...

*.حواس رو اول هواس نوشته بودم...درستش کردم...دیشبم از یکی پرسیدم سوت و کور درسته یا صوت و کور؟

*.ساعت ۹ جلوی در اتاق استادم..یکی تو اتاقه...داره گریه می کنه...استاد می گه راهی نداره...میاد بیرون...از پسرا هم اطراف هستند...اصلن دوست نداشتم ببینن...اما...می رم تو...می گم استاد...واستون میل فرستاده بودم...می گه من که نگفتم واسم میل بفرستید...می گم استاد من نباید مشروط بشم...نباید بیوفتم...شرایطم بحرانیه...می گه شرایط همه بحرانیه...می گم استاد مامانم ...بابام...من دوبار این درسو افتادم...می گه خب به سلامتی...می گم ۳ بار مشروط شدم...این ترم نباید دیگه مشروط بشم...می گه تو هیچی تمرین واسم نیاوردی...اگه ۴ نمره تمرینو میاوردی می شدی ۱۳.۵...مغزم سوت می کشه...تو دلم می گم استاد من به دهشم راضی ام...استاد برگه امو می ده نگاهی بهش بندازم...می گه هیچی از توش نمی تونی پیدا کنی...می ره واسه خودش چایی بریزه...میاد...می گم استاد خواهش می کنم...من بعضی از تمرینا رو حل کرده بودم...اما چون همه اشو حل نکرده بودم نیاوردم...می گه بعضیا با یه تمرین هم ۳ نمره گرفته بودند...برو با استاد حل تمرین صحبت کن...می گم استاد من تمرینا رو تو ترمای قبلی که این درسو داشتم حل کرده بودم...بعضیاشو بلدم...می گه باشه...نصف نمره حل تمرینو بهت می دم...می شی ۱۱.۳۵...اما تا شروع ترم بعد واسم بیار...تشکر می کنم میام بیرون...معدلمو حساب می کنم می بینم...اون یکی درسو که شدم ۱۶ استاد باید بهم نیم نمره بده تا مشروط نشم...می رم اتاقش...می گم...می گه باشه...چقدر این استاد مودبه...می خوام از اتاق بیام بیرون...می گه اسمتون؟...

*.دوست ندارم این جا از خدا تشکر کنم...دوست دارم بین خودم و خودش باشه...

*.زنگ می زنم به داداشم خبر می دم...می گه جَستی؟...

*.همین جوری که نمی شه همه چی به خیر و خوشی تموم بشه...رمم سوخت !

*.حالا باید برم خونه...تمرینا رو حل کنم و نذرامو ادا کنم ! ...

*.از همه ی کسایی که واسم دعا کردن...تشکر می کنم!!! منتظر التماس دعایم در خرداد ماه باشید...شوخی کردم...خدا نکنه...

*.جای چارلی چاپلین خالی...

یا علی مددی...

  

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۱/۰۸
مانا

نظرات  (۱)

چه اساتید ظالمی ... !
پاسخ:
ظالم نیستند...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">