"ناز"
شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۸۸، ۰۱:۰۹ ب.ظ
"ناز" نورانی غنچه های لبخندی که همیشه بر لب داری مرا در خلسه ای ابدی فرو می برد...
.
.
.
نمی داند سرّ زیارت عاشورایی که سر مزارش می خواند چیست... که بعد از تمام شدنش لبریز از رهایی می شود...
.....................................................
*.به زندگی عشق بورز... اما از مرگ نهراس... زیرا مرگ دری است که به حیات متعالی تری باز می شود و عشق نورزیدن به زندگی یعنی از دست دادن آن...اما هیچ گاه نباید بیش از حد آن را دوست داشت... زیرا زندگی به ما داده شده است تا آن را در خدمت به جهان بگذرانیم...
(از کتاب هر روز به سوی تو می آیم : جی.پی.وسوانی)
۸۸/۰۸/۱۶