...و عبور باید کرد

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۹/۲۱

ناتانائیل...

جمعه, ۹ دی ۱۳۹۰، ۰۲:۰۲ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم...

به یاد شهید ایلیا...

بعد از مدت ها...دو سه سالی...می رم سراغ...این جملات ناب و طلائی...واقعن تو تعجب می مونم...از عرفان نابی که پشت این جملات خوابیدن...چقدر دل آدم رو زلال می کنن... و به آدم نشاط می دن...چقدر خدا رو در وجود آدم متجلی می کنن...و به آدم آرامش می دن...دغدغه ها و حسرت ها رو از دل پاک می کنن...سپاس آندره ژید...

ناتانائیل، تنها خداست که نمی توان در انتظارش بود.در انتظار خدا بودن، ناتانائیل، یعنی درنیافتن این که او را هم اکنون در وجود خود داری.
تمایزی میان خدا و خوش بختی قائل مشو و همه ی خوش بختی خود را در همین دم قرار ده.

سرچشمه ی همه ی دردسر های تو، ناتانائیل، گوناگونی چیزهایی است که داری.حتی نمی دانی که از آن میان، کدامین را دوست تر داری و این را در نمی یابی که یگانه دارایی آدمی، زندگی است.


ناتانائیل ، آرزو مکن که خدا را جز در همه جا ، در جایی دیگر بیابی.

هر آفریده ای نشانه ی خداوند است ، اما هیچ آفریده ای نشان دهنده ی او نیست.
همین که آفریده ای نگاهمان را به خویش معطوف کند ، ما را از راه آفریدگار باز می گرداند.

ناتانائیل ، همچنان که می گذری ، به همه چیز نگاه کن و در هیچ جا درنگ مکن ، به خود بگو که تنها خداست که گذرا نیست.

دلبستگی نه ناتانائیل ، عشق!

بی گمان می فهمی که این دو ، یکی نیستند ، از بیم از دست دادن  عشق بود که من گاه توانستم با غم ها ، دل تنگی ها و دردهایی بسازم که اگر جز این بود ، به آسانی در برابرشان تاب نمی آوردم ، دغدغه ی زندگی هر کس را به خود او واگذار.

........................................................

*.ارباب...امروز...باید دختر سه ساله ات در آغوشت آرام می گرفت...اما سرت در آغوشش جای گرفت...

*.چقدر مستم کرد...جلسه ی امروز استاد طاهرزاده...خدایا قلب مبارکش رو بیش از پیش منور به نور هدایت خودت بکن...

*.و باز هم شکرت خدا...

*.تسبیح رو برمی دارم...باید ذکر بگم...من ناامید نمی شم...من زیاد درس خوندن رو دوست دارم...من زیاد درس می خونم...من موفق می شم...

*.سحر...قرآن...عاشورا...روزه...مجلس...ورزش...

*.هیچ وقت دیر نیست... 


یا علی مددی

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۰/۰۹
مانا

نظرات  (۲)

خیلی ممنون از ناتاناییل که بود و این متن بواسطه اون خلق شد.
سلام ،
همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه ، بنشین کنار جویی
چه شود که از ترحم ، دمی ای سحاب رحمت
من خشک لب هم آخر ، زتو تر کنم گلویی.
این جمعه هم رفت و ....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">