...و عبور باید کرد

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۹/۲۱

مات...

جمعه, ۴ آذر ۱۳۹۰، ۰۶:۰۱ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم...

به یاد شهید ایلیا...

چقدر رنگ خرمایی محاسن، زیباترش کرده...آهسته آهسته می آید کنارم می نشیند...دستانم را در دستانش می گیرد...در این سرمای پاییزی دستانش گرم اند...لبخندی می زند...و می گوید...بخوان...زمزمه کن...هر چه که دوست داری...اما ساکت نباش...زهرا...سرم را می اندازم پایین...دستش را زیر چانه ام می برد...سرم را بالا می کند...چشم در چشمانش می دوزم...وجودم آتش می گیرد...می خواهم تمام هستی ام غرق "او" شود...سراسر بودم "او" شود...پاکی او...زلالی او...آرامش او...لبخند او...آه که همین لبخندش مرا می کشد...می گویم... "یا احد " چطور است؟...

........................................................

*.مُحرم آمد...اما...مُحرم دلم کی خواهد آمد؟

*.خدایا چقدر پاییز و زیبا آفریدی...

یا علی مددی...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۹/۰۴
مانا

نظرات  (۶)

۰۸ آذر ۹۰ ، ۲۰:۴۵ هیئت سایبری الرحمن
ارباب
امسال تو دست مرا بگیر
و مگذار فکرم از چادر خاکی مادرت جدا شود ،
یاریم کن تا از عشق بیاموزم ...

هم هیئتی سلام!
بیرق عزای محرممان را برافراشتیم
صدای ارباب در گوش ها می پیچد ... هل من ناصر ینصرنی؟
نکند جا بمانیم ...
پس بسم الله!
منظورتون اینه که خدایا چقد زمستونو زیبا آفریدی دیگه؟؟
سلام
ممنون...تاچه پیش آید...
خیلی از لبخنـدها یک پا سمّ مهـلک است..
روزها گر رفت گو رو باک نیست...

"تو"بمان ای آنکه چون تو پاک نیست.....
مرسی از اینکه بهم سر زدید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">