...و عبور باید کرد

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۹/۲۱

هول هولکی ! مگه واجبه !

پنجشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۲، ۱۲:۰۷ ق.ظ

دلم واسه این جا تنگ شده بود...

بعد از حدود دو سه هفته ی بسیار خسته کننده و هیجان انگیز و وقت گیر خدا رو شکر یک چند لحظه ای وقت پیدا کردم تا بیام و این جا بتونم بنویسم !!!

این خیلی خوبه که آدم انقدر سرش گرم باشه که به مسائل منفی فکر نکنه اما این وحشتناک بده که آدم انقدر سرش گرم باشه که به مسائل مثبت هم نتونه فکر بکنه

 حیف که اون قدر از اون چیزهایی که می خواستم بنویسم گذشته که یادم رفته !

اصولا آدمی هستم که نت اومدن حس و حالم رو خیلی خراب می کنه خدا رو شکر که سرم انقدی گرم شده که نیام و حال و هوام هم کمتر خراب شه !

حالا یه نمونه از سرگرمی های این چند وقت رو محض ثبت شدن در دفتر خاطراتم یعنی اینجا عرض می نمایم !

خب یکی بود یکی نبود !

هفته ی پیش یک سری امتحان قم داشتم شنبه و دوشنبه...جمعه شب رفتم موندم تو خوابگاه با دوستم چقدر حس و حالش خوب بود یاد دوران خوابگاه نشینیم افتادم شنبه امتحانم رو که دادم برگشتم خونه چون هم کلاس دانشگاه داشتم هم کلاس زبان

تصمیم گرفتم دوشنبه صبح راه بیفتم دوباره برم قم که برسم به امتحان بعد از ظهرم اما وقتی دیدم یک شنبه کلاس های بعد از ظهر دانشگام تشکیل نمی شه و ساعت چهار به بعد هم دو تا کلاس  رفع اشکال گذاشتند همون موقع حرکت کردم به سمت قم چه حرکت کردنی

ساعت دوازده که شد کلاس دانشگاه رو نیمه کاره گذاشتم به امید این که ساعت 12.05 دقیقه برسم به سرویس دانشگاه تا مترو،حالا نگو سرویس ها زمانشون عوض شده شده 12.15 انقدر حرص خوردم که من زودتر اومدم بیرون اما هنوز بچه ها توی کلاسن و دارن درس گوش می دن 12.15 شد سرویس نیومد و من هی دارم جلز ولز می کنم 12.125 سرویس اومد دوستم هم که سر کلاس بود پیداش شد حالا من هم از این ناراحتم که الکی کلاسو از دست دادم هم از این که سرویس چرا دیر کرده نگو فکر می کرده که باید 12.20 بیاد خلاصه رفتیم مترو. هم مترو کرج اومده بود هم مترو تهران دوستم دوید رسید به مترو تهران من نرسیدم به مترو کرج ! خلاصه این که اون باز هم جلو افتاد و من هم اونجا یه ربعی منتظر شدم تا مترو بیاد. همه اش هم داشتم حرص می خوردم و به این فکر می کردم که اصلا وقتم برکت نداره کسی که وقتش برکت نداشته باشه به هیچ دردی نمی خوره

رفتم سوار خط های شهریار شدم و اون میدونی که می رفت قم منتظر اتوبوسای قم شدم اما انگار نه انگار هیچ اتوبوسی رد نمی شد تاکسی ها هم که خیلی گرون می گرفتن خلاصه خدا رحم کرد و ساعت دو و نیم اتوبوسی اومد و سوار شدم ساعت نزدیک های چهار بود که عوارضی قم نگه داشت اتوبوس هم داشت می رفت کاشان پیاده شدم می خواستم بپرسما فقط همین جا نگه می دارید یا جلوتر هم جای پیاده شدن هست(شاید هم اصلا نبوده نمی دونم) که نپرسیدم پیاده شدم حالا مگه تاکسی اتوبوسی اون طرفا پیدا می شه؟ اصلا منم که نمی شناسم اونجاها رو یه کمی صبر کردم به دوستم که تو خوابگاه بود زنگ زدم گفتم چی کار کنم می خواستم به کلاس رفع اشکال برم نشد به یکی دو تا از دوستای توی قم ام زنگ زدم که بپرسم اینجایی که من پیاده شدم کجاست وسطش قطع کردم بی خیال شدم

یه کمی قدم زدم و فقط داشتم حرص می خوردم که چرا وقت های من الکی داره هدر می ره ساعت چهار و ده بیست شده بود یه راننده ای اونجا با ماشینش قیسی و برگ و اینا می فروخت خداخیرش بده گفت خانوم منتظر کسی هستید اولش محل نذاشتم گفتم آره قراره بیان دنبالم بعدش چند بار هم پرسید گفتم می خوام برم 72 تن گفت خانوم 72 تن که 500 ششصد متر پایین تره پیاده هم می تونی بری خلاصه ما پیاده رفتیم و رسیدیم اونجا و سوار ماشین شدم و جلوی حرم پیاده شدم و باید می رفتم اون طرف حرم ! تا سوار تاکسی های زنبیل آباد شم انقدر ناراحت بودم که اصلا نرفتم زیارت و نه سلامی نه علیکی طلبکار بودم دیگه کلی ! خلاصه ساعت دقیقا شش و ربع وقتی که کلاس رفع اشکال اولی تموم شد . رسیدم با خدا قهریده بوده همه وایستادند نماز جماعت منم با خودم گفتم نمی خونم چه فایده ! خلاصه با خدا قهر بودم و کلاس بعدی رفع اشکال رو هم سر کردم و رفتیم خوابگاه

خب قصه ی ما داره کم کم به آخر می رسه خلاصه به امر خدا باهاش آشتی کردم و به این نتیجه رسیدم که هیچ وقت نباید حرص بخورم چون وقتی حرص می خورم و نگران چیزی هستم همه چیز به هم می ریزه !

یه کار خیلی سنگین برداشته بودم اشتباه از خودم بود سبک سنگینش نکرده بودم مثل چی توی گل گیر کرده بودم نمی تونستم هفت هشت ماهه هم تمومش کنم اما ازم می خواستن کمتر از پنج ماهه تموم کنم و تحویل بدم دیدم نمی شه اما به اجبار قبول کرده بودم خدا به خیر کرد و یه کاری کرد به هم بخوره وگرنه خیلی از برنامه هام عقب می افتادم خلاصه این که بچه ها ! درس بعدی که گرفتم و امیدوارم بعد از این هرچند که خیلی دیره اما بتونم بهش عمل بکنم اینه که همه چیز رو باید خیلی دقیق پرسید و خیلی دقیق هم روش فکر کرد و بعد هم خیلی تصمیم گرفت !

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۰۱
مانا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">