...و عبور باید کرد

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۹/۲۱

مداد...

جمعه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۰، ۰۳:۴۳ ب.ظ
ســــــــــــــــــلام

من از خـــــــــدا و مولــــــود ایـــــــن روز خواســـــــــتم که بهم یه فرصــــــــت دوباره بدن...

تو چی؟

این فرصــــــــــــتو بهم بدی؟

کارم خیلی زشـــــــــــــت بود و خیلی بهــــــــت برخورد...بچگی بود...

وقتی خداحافظــــــــی کردی...وقتی شـــــــــبش اون پیامو واسم فرستادی...می خواســـــــــتم بهت بگم که نمی تونم بدون تو تحــــــــــمل کنم...می دونستم که منتــــــــــــظر جوابم بودی...اما پیش خودم گفتم خیــــــــــلی این مدت از دستم رنجیدی...بهتره دیگه آزارت ندم...واســــــــه همین جواب ندادم...خواستم این پســـــــت رو بذارم برای بعد کار پایــــــــــان نامه ات...چون می دونم که سرت خیلی شــــــــــــلوغه...

اما...نتـــــــــــونستم...این هـــــــــــمه مدت فقط به امید انتــــــــــــظار و این که ته دلـــــــــــــــم رفتنت رو نمی تونستم قبول کنم تا حـــــــدی آروم بودم...همه اش می گفتم...نه امکان نداره...من باور نمی کنم...نمی تونم باور کنم...یه هویی همه چیز تموم شده باشه...حتـــــــــــمن بر می گرده...

شایدم این انتظارم بی هــــــــــوده بوده...شاید تو این مدتی که گذشته کاملن به این نتیجه رسیده باشی که تصمیمی که گرفتی درست بوده...نمی دونم...من که خبر ندارم...اما نمی دونم اسمشو چی می شه گذاشت...شـــــــــــانس یا چـــــــی؟ اما شانسم رو امتحــــــــــان می کنم...شـــــــــاید برای آخرین بار...تا اگه خیلی دلت از دستم شکسته بوده باشه...این آخرین پیامم باشه...

اگه دلمو بهم پس می دی...جواب این پستو نده...

و اون وقت دیگه صاحب دلم خودم می شم و می تونم برای همیشه خودم رو زهرای امین بدونم...حتی اگه دیگه زهرای امین نباشم...

عــــــلی عـــــــلی...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۱/۲۱
مانا

نظرات  (۴)

وسط جشنواره...میان رنگ ولعاب لباس های غیر معمول آدم های جور واجور...سرم درد گرفته است از بوی تند ادکلن های قیمتی و آرایش پر رنگ آدم های زشت و زیبا...خسته شده ام...از همان روزهای اول تا این فیلم آخری که دیدم...بی خود و بی جهت...عبدالرضا کاهانی...تحملم کم شده...خسته شده ام از دهن کجی به آرمان هایم، به اعتقاداتم و داشته هایم...خسته شده ام از این همه فیلم بی معنا و پوچ...از این سینمای کثیف.
چه قدر این جا عوض شده!
نمیـــدونم خوشحـآل بـآشم یآ نآرآحت :-)
من به هر جمعیتی نالان شدم*****جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم
هرکسی از ظن خود شد یار من*****از درون من نجست اسرار من
سر من از نالهٔ من دور نیست*****لیک چشم و گوش را آن نور نیست
وقتی یه دردی دیده میشه و به چشم میاد فقط بعضی ها میبینن
یا اونایی که شعار میدن . یا اونایی که واقعا بدنبال راه حل میگردن و اندازه خودشون زحمت میکشن شایدم بیشتر . امیدوارم از دوّمی ها باشیم .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">