...و عبور باید کرد

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۹/۲۱

لحظه...

دوشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۰، ۱۱:۰۰ ق.ظ
بســــــم الله الرحـمـــــن الرحیــــــــم...

از وقتـــــــی که تو را شناختـــــــم...خداوند به من مــــــــژده داد*...

بگذار...مـــــن، بعــــــد از تو، به خــــواب رَوَم...نیمه شـــــبان، تماشای چشــــــمانِ بسته ی معصومــــــت، که ماه تابِ شب ِچهاردهم بر آن می تابـــــــد...دلــــــــم را به معــــــــراج می برد...

*.دُخـــــــــان-51

عـــــــــلی عــــــــــلی...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۱/۱۷
مانا

نظرات  (۸)

سلام

یه کلمه

عالیه وبت

hi
yes u r right
for ever
oh i forget say ur blog is so fansy
i like it
if u like say to me 4 link
تنها شب های من بی مه تاب است...
وقتی تو پلک هات را می بندی...
ماه شب چهارده چو بر می آید
او نیست ولی نیک بدو می ماند
آدم که اینجا میاد نمیدونه چی باید بگه!
من که فقط این چیزای قشنگ و می خونم...
۱۷ بهمن ۹۰ ، ۱۵:۱۸ شاخه نبات بانو
می نویسم که شب تار، سحر می گردد
یک نفر مانده از این قوم، که برمی گردد...
سلام...
خوش آمدید یا خواهر...
خاک پایتان طره ی چشممان....
یا حق!!!
السّلام علیک یا أمیر المؤمنین و رحمة اللَّه و برکاته؛
السّلام علیک یا أمین اللَّه فی أرضه و حجّته على عباده‏
یاد حضرت زینب افتادم نمیخواهم روضه بخوانم ولی نوشته ام دست خودم نیست
...و سر بر بالای نی مانند ماه میدرخشید و نیزه به راست و چپ متمایل میشد زینب که چنین دید سر به محمل کوبید و خون از جبینشان سرازیر شد و چنین نجوا کرد:
یا هلالا لما استتم کمالا...ماه من تو که تازه به چهارده رسیده ای از چرا غروب کرده ای؟
و سکوت تو جواب همه مساله هاست...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">