...و عبور باید کرد

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۹/۲۱

اَخَّص...

يكشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۰، ۱۲:۰۱ ق.ظ
بســــــم الله الرحـمـــــن الرحیــــــــم...

حــــــــــــــــذف شــــــــــــــــــــــــــد...

گــــــاهی وقـــــت ها آدم نَفَسَـــــش بند است به دل خوشی های خیلی کوچـــــــک...

پس انتــــــظار نداشته باش...زنده بمانم...

نه ! حرفـــــم را پـس می گیرم...چه آن دل خوشی ها باشند...چه نباشند...من بهانه ای برای نَفَس کشیدن دارم ! چشم هایش...

عاشق سکوت می کند...یادم دادند...

در به دری و آواره گی خوب است...حتی برای رسیدن به لحظه ای آرامش...

آرامشی که در دست هایش جاریست...

بهار نیست تا به نسیم بسپارم که به گوشش برساند...به باد می سپارم...وقتی از کویر گذشتی و پشت پنجره اتاقش رسیدی...بگو :

ــ دلهره هایت را به باد بسپار ، اینجا دلی هست که برای آرامشت دعا کند...

ممنونـــــــم امام رضــــــــا که امروز در حَرَمـــِـــت به یادم بودند و برام دعــــــا کردند...

یه دوستی از شملچه اسمس می ده : می گن جایی که هستم...خون شهید زیاد ریخته...نیت بکن...دو رکعت نماز برات بخونم...

یه تابوت شهید که روش دو تا کبوتر نشسته...

آهنگ وبلاگمو خیلی دوست دارم...

عـــلی علـــی...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۱/۱۶
مانا

نظرات  (۲)

۱۶ بهمن ۹۰ ، ۰۸:۴۶ شاخه نبات بانو
علی علی ..

این تکه کلام آقای صمدی آملیه .. مگه نه !؟

عزیزم !
خوبی ؟! // احساس می کنم .. نمی دونم ها .. همش حس می کنم .. خیلی چیزها میخواهی بگویی و از گفتن ِ تک تکشون فاکتور می گیری ..

آره ؟!
من زپا افتادن گلخانه ها را دیده ام
بال ترکش خورده پروانه ها را دیده ام
در نخاع باد ها گردش فراوان کرده ام
گردش تابوت ها را در خیابان دیده ام
زیبا بود . ممنون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">