...و عبور باید کرد

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۹/۲۱

پنجِ او...

پنجشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۰، ۰۸:۴۰ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم...

ســــــــــــــــــلام

من از خـــــــــدا و بهترین بنــــــــــده اش یعنی حضـــــــــرت محمد صلوات الله علیه خواســـــــــتم که بهم یه فرصــــــــت دوباره بدن...

تو هم قبـــــــــــــول می کنی این فرصــــــــــــتو بهم بدی؟

کارم خیلی زشـــــــــــــت بود و خیلی بهــــــــت برخورده...

وقتی خداحافظــــــــی کردی...وقتی شـــــــــبش اون پیامو واسم فرستادی...می خواســـــــــتم بهت بگم که نمی تونم بدون تو تحــــــــــمل کنم...اما پیش خودم گفتم خیــــــــــلی این مدت از دستم رنجیدی...بهتره دیگه آزارت ندم...واســــــــه همین جواب ندادم...می دونستم که منتــــــــــــظر جوابم بودی...خواستم این پســـــــت رو بذارم برای بعد کار پایــــــــــان نامه ات چون می دونم که سرت خیلی شــــــــــــلوغه...

اما...نتـــــــــــونستم...این هـــــــــــمه مدت فقط به امید انتــــــــــــظار و این که ته دلـــــــــــــــم رفتنت رو نمی تونستم قبول کنم تا حـــــــدی آروم بودم...همه اش می گفتم...نه امکان نداره...من باور نمی کنم...نمی تونم باور کنم...یه هویی همه چیز تموم شده باشه...حتـــــــــــمن بر می گرده...

که اگرم این انتظارم بی هــــــــــوده بوده باشه...واقــــــعن نمی دونم چی می شه... شاید تو این مدتی که گذشته کاملن به این نتیجه رسیده باشی که تصمیمی که گرفتی درست بوده...نمی دونم...من که خبر ندارم...اما نمی دونم اسمشو چی می شه گذاشت...شـــــــــــانس یا چـــــــی؟ اما شانسم رو امتحــــــــــان می کنم...شـــــــــاید برای آخرین بار...تا اگه خیلی دلت از دستم شکسته بوده باشه...دیگه مزاحـــــــــمت نشم...

عــــــلی عـــــــلی

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۱/۱۳
مانا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">