از کِنار ِ کتاب فروشی ِ جهاد ِ دانشگاهی رد می شم...می گم شاید کِتاب ِ به درد بخوری برای دوستام تونِستم پیدا کُنم...می رم داخل...
یادم می اُفته ز ِینب خیلی اهل ِ فال ِ حافِظ گرفتن ِ...همیشه هم می گه زهرا باید یه دیوان ِ حافِظ بگیرم...اما آخرِشَم نمی گیره...براش یه دیوان ِ حافِظ می خَرَم...
می رَم قِسمَت ِ اَدَبِیات ِ جهان...یه کِتابی از محی الدین ِ اِبن ِ عَرَبی...به چِشمَم می خوره...به اسم ِ اندوه های زندانی* برمی دارمُ وَرَق می زَنَم...عالِیه...هم واسه فاطِمه...هم واسه خانوم راضی...
تو اتوبوس هم که خودم داشتم می خوندَمِش...غرق، شُده بودم...در جُمَلات و اَشعار ِ نورانی ِ مُحی ِ الدین...من که مُعتَقِدَم نوشته های مُحی ِ الدین نور داره...دیگِران رو نمی دونم!
آقا ! منم این کِتاب ُ می خوام ! کاش می تونِستَم واسه خودَمَم بِخَرَم...الآن که داشتم می خوندمش ، تا یکی دو تا از بخش هاشُ واسه این جا بنویسم...مُتُوجه شدم چقدر این کتاب عالیه...
معراج : القرآن فهرست الکلّ، ماستعرض من العوالم ، مهما امکن بقرآن الفجر مترقیّاً ما یوحی الی فکرک من العمعانی بالمبانی فاذا تالّق برق فکرک فی معراج فاحفظ اوّلا نهارک بالفکر فیما بدأت به ، یحفظ لک النهار کلّه.
نردبان : قرآن فهرست همه چیز است . پس تا جایی که می شود ، با خواندن قرآن در سپیده دم ، همه عوالم را در آن تماشا کن در حالی که در انتظار آن معانی هستی که از راه غروب به اندیشه ات ، وحی می شود. پس چون در این معراج ، برق اندیشه ات درخشید آغاز روزت را با اندیشیدن به آنچه که با آن آغاز کردی ، حفظ کن تا همه ی روز برای تو حفظ شود.
ألقیتنی فی بحار الخوف و الهجران / وحدی و منک بلائی غایة الاحسان
زدنی الیک صبابات مع الاحیان / و لا أقول أقلنی کان مهما کان
مرا تنها در دریاهای ترس و هجران انداختی و بلای من از تو نهایت احسان است
عشق بازی های مرا به تو گاه گاهی بیفزا و نمی گویم باز دار و بر هم بزن آن چه را که بوده است
نزعت کلَّ حبیبٍ فیکَ نازَعنی / فیهِ فلمْ تُبْقِ فیهِ منهُم أحدا
و قلتُ بالحالِ وَصلی فی مقاطعةِ الـ / جمیع و الرُّوحُ أیضاً تهجرُ الجَسَدا
هر دوستی که درباره تو با من نزاع کرد ، از دل برکندم به طوری که هیچ یک از آن ها در دل من باقی نماند.
و در این حال با خود گفتم که وصل من عبارت است از بریدن ِ همه و روح نیز باید جسم را ترک کند
و لعد کففت خواطری عن أنها / تومی الیک مخافة را أشرک
به راستی از خاطراتم دست برداشتم از این که به تو اشاره می کند از ترس این که شریکی برای تو قائل شوم
و اما منصوره...حافظِ قُرآن ِ...و خیلی هم ریز بین و نُکته سَنج...براش کِتاب ِ زمین ِ آسمانی (1) / مکه و مدینه...رو می گیرم...توش هم سَفَرنامه هست...هم معَرِفی ِ مساجِد و زِیارت گاه های مختلِف با عکسُ نقشه وَ هم دِل نوشته ها وُ سخنان ِ بزرگان در مورد ِمراسِم ِ حَج...
لازم به ذِکر است که امام خمینی (رحمت الله علیه) در نامه شان به گورباچُف که رویکردی استراتژیک داشته در قسمتی گورباچف را دعوت به مطالعه آثار بزرگان اسلام از جمله ابن عربی می کنند و می گویند :
« از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدرالمتألهین ـ رضوانالله تعالی علیه و حشرهالله معالنبیین والصالحین ـ مراجعه نمایند، تا معلوم گردد که : حقیقت علم همانا وجودی است مجرد از ماده؛ و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد. دیگر شما را خسته نمیکنم و از کتب عرفا و بخصوص محیالدین ابنعربی نام نمیبرم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در اینگونه مسائل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید، تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر از موی منازل معرفت آگاه گردند، که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد »
*. جملات و اشعار ی که ترجمه شده اند ، نیاز به تفسیر و شرح در جهان بینی و دستگاه ِ خود ِ محی الدین دارند .
+ جای "طلبه ضد ، ضد طلبه " رُ که از مُتون ِ عربیُ فونت ِ ایتالیک استفاده می کرد وَ دلمان برایش تنگیده ! خالی می کنم...
عــــــــــلی عـــــــــــلی...