در کل آدم حسودی هستم...
کسی رو هم که با زبونش اذیتم می کنه و بهم زخم زبون می زنه به روی خودش نمی آرم اما نمی تونم ببخشمش...
در کل آدم حسودی هستم...
کسی رو هم که با زبونش اذیتم می کنه و بهم زخم زبون می زنه به روی خودش نمی آرم اما نمی تونم ببخشمش...
_امروز صبح رفتم تهران قرار بود برم خونه ای و تا بعد از ظهر هم کارم طول می کشید.تشنه ام بود سر کوچه که رسیدم سریع بطری آب رو سر کشیدم بعدش رفتم زنگ در رو که زدم نبودن ! از این غصه ام نشد که چرا این همه راه رو رفتم و نبودن از این ناراحت شدم که چرا روزه ام از دست رفت اگه آب نمی خوردم برمی گشتم و قبل ظهر رسیده بودم خونه و روزه امو می گرفتم...بعد که فکر کردم دیدم غصه خوردن نداره خدا با آدم ها بر حسب نیت هاشون برخورد می کنه من دوست نداشتم روزه بگیرم و نگرفتم همین !
_ماه رمضان برای داداشم خیلی سخت می گذره و بی حال می افته تو خونه.اذان رو گفتن و افطار کرده و خیلی بی حاله دراز کشیده و همه اش پای مامانم رو می بوسه و می گه من که حال ندارم پاشم نماز بخونم پس این عبادت رو انجام می دم.
_آبجی و داداشم بعضی وقت ها نماز جماعت با هم می خونن اما من هیچ وقت نمی تونم باهاشون نماز بخونم چون تا داداشم نیت می کنه مدام خنده ام می گیره شدید و بند هم نمی آد !
_یه دفعه ای یاد دوران بچگیم افتادم. این یادم افتاد که وقتی بچه بودیم کار بابام تهران بود و ما شهرستان زندگی می کردیم دو هفته تهران بود و یه هفته خونه امون همیشه سحر ها می رسید خونه و با سر و صدای بسته و کیسه هایی که دستش بود از خواب بیدار می شدیم و زود می رفتیم بسته ها رو نگاه می کردیم ببینیم بابا کتاب جدید واسمون چی گرفته.بابام همیشه یه عالمه برامون کتاب داستان می گرفت و ما با خوندن اون ها بزرگ می شدیم. هیچ وقت هم از خوندن تکراری داستان هاش خسته نمی شدم از بس جذاب و خوب بودن. حتی یادمه تا چند وقت پیش ها هم می شستم و می خوندمشون و حتی تو عالم بچگی یه مدت اسم کتاب ها رو لیست کرده بودم و پشتشون رو شماره زده بودم و دفتر امانت درست کرده بودم و به بچه های توی کوچه امون امانت می دادم یادش بخیر...
_زندگی بدون شیطان چه راحته !
دریغ از حتی یک مناجات شعبانیه !
حال و روزم در ماه معظم شعبان
جانی هم باقی نمونده برای روزه گرفتن در ماه مبارک.
ان شاء الله برای کاری روزها مجبورم برم تهران تا حدی خوشحالم که روزه نمی گیرم چون انقدر ضعیف شدم که دیگه بدنم ذخیره ای برای مصرف اضافی در طول روزه نداره.
همیشه ناراحت می شدم از این که ماه مبارک می رسه و من نمی تونستم استفاده ی خوبی ازش ببرم و حسرت می خوردم اما امسال این حس رو ندارم شاید چون این دفعه فرصتی نداشتم که از فضیلت این ماه به گوشم بخوره و من رو دچار حسرت و ناراحتی بکنه
اما همچنان بسیار خوش بینم به رحمت ارحم الراحمین
مپرس از من چرا در پیله ی مهر تو محبوسم
که عشق از پیله های مرده هم پروانه می سازد*
با قلب من، ای عشق ! کاری کن که باید
کاری که دل بردارم از اما و شاید*
پایان ماجرای دل و عشق روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی*
خاکیان بالاتر از افلاکیان می ایستند
عشق از انسان چه موجود عجیبی ساخته است*
*فاضل نظری
شعرهای آقای نظری فوق العاده اند...وقتی هر کدوم از کتاب هاش رو برمی دارم تا بخونم دقیقا همون حس و حال و هوایی رو بهم می دن که همون موقع بهش نیاز دارم...
خدایا کاش قدرتی بهم بدی تا دنیا رو قشنگ ببینم سرشار از زیبایی
کاش به دنیای درون قلب یک شاعر برسم
اگر جای مروت نیست با دنیا مدارا کن
به جای دلخوری از تنگ بیرون را تماشا کن
دل از اعماق دریای صدف های تهی بردار
همین جا در کویر خویش مروارید پیدا کن
چه شوری بهتر از برخورد برق چشم ها با هم
نگاهش را تماشا کن، اگر فهمید حاشا کن
من از مرگی سخن گفتم که پیش از مرگ می آید
به آه عشق کاری برتر از اعجاز عیسا کن
خطر کن زندگی بی او چه فرقی می کند با مرگ
به اسم صبر کم با زندگی امروز و فردا کن
فاضل نظری-آه-کتاب ضد
یادمه چند وقت پیش یکی از دوستام ازم پرسید خیلی دوست دارم در مورد آقای خامنه ای بیشتر بدونم تو که خیلی مطالعه و برخورد داری با بچه حزب اللهی ها بهم بگو.من و من کردم و هر چقدر سعی کردم که هرچی تا حالا در مورد آقا خوندم و شنیدم انتقال بدم نتونستم. همه ی اون چیزایی که می دونستم از ذهنم سریع رد می شدند اما هیچ کدوم رو نمی تونستم تندی بقاپم و به زبون بیارم. سکوت کردم و گفتم هیچی نمی دونم. بعدا که فکر کردم که چرا نتونستم در مورد آقا هیچ حرفی بزنم و توی این فرصت مناسب کسی رو که متمایل بود در این مورد چیزهایی رو بدونه آگاه بکنم به این نتیجه رسیدم که خیلی وقت بود که هیچ ارتباط روحی و دلی و ولایی با آقای خامنه ای نداشتم و چون این ارتباط برقرار نبود هیچ چشمه ی جوشانی از این محبت هم از دلم نمی جوشید. این قضیه برام در مورد امام زمان هم صدق می کنه نمی تونم بیام این جا یه عکس خوشگل بذارم و بگم که میلاد با سعادت دوازدهمین اختر تابناک امامت و ولایت یگانه منجی جهان و داد گستر بشریت مبارک باد چون چنین حسی ندارم. به خاطر نبود همون ارتباطی که گفتم. فقط برای جلوگیری از ایجاد عذاب وجدان می تونم چند دیقه ای یه جایی بشینم بگم زهرا تو باید خوشحال باشی چون امروز روز میلاد کسی هست که خداوند به وسیله ی اون به هدفش از خلفت بشریت می رسه و از این چیزها ! تا یه کم این سیم ارتباطه وصل بشه و فقط ! یک شادی هرچند چند لحظه ای برام ایجاد بشه !
شاید یکی! از دلایلی که از ساعت 22 شب نیمه ی شعبان خواب بر چشمانت مستولی می شود همین باشد !