...و عبور باید کرد

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۹/۲۱

۷ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

تازگیا به این نتیجه رسیدم که بیشتر به جای فکر کردن ، باید فکر نکنم !*



*. به خیلی چیزا
۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۲ ، ۰۱:۲۴
مانا

قسمت رو نمی شه دور زد وگرنه اون ما رو دور می زنه !

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۲ ، ۱۱:۵۹
مانا

در آستانه ی نزدیک شدن به اولین امتحان از اولین ترم ام می خوام یک تصویری خاطره انگیز بذارم این جا برای خودم.

از این دست خاطره ها زیاد دارم که امیدوارم هیچ وقت تکرار نشه ! ان شاء الله


خدا رحمت کنه دکتر نصر رو. کمترین نمره و بیشترین نمره رو از درس های ایشون گرفتم یکی چهار که لطف کرد و بهم نه و نیم داد و یکی هم بیست که خودم گرفته بودم :دی بهم نداده بود ! و تنها بیست دوره دانشجوییم بود ! چون اون ترم خیلی خوندم و مسئله حل کردم و خیلی هم رفته بودم تو کار  ژوزف مورفی و تفکر مثبت و این چیزا و همون یه ترم به دستورات کتاب خیلی خیلی مفیدش یعنی "روح و آرامش درون" عمل کردم و نتیجه هم گرفتم ! و بعدش دیگه ولش کردم و به احتمال خیلی زیاد کار شیطونه بوده !

ایشون سرطان گرفت و به رحمت خدا رفت! چقدر دانشجو توی مراسم دفنش شرکت کردند !

فاتحه ای نثار روحش بکنیم که خادم الحسین علیه السلام بود.

حالا نگید داره تبلیغ تفکرات روان شناسانه و عرفانی غربی رو می کنه نمی دونم اسمش رو چی می شه گذاشت اما به نظرم بعضی از اون روان شناس ها که البته تعدادشون هم خیلی کمه به یه تفکراتی رسیدند که درواقع همون سنت هایی هست که خدا در عمق روح و فطرت ما گذاشته اما چون با مبانی ما آشنایی ندارن روش یه اسم دیگه گذاشتن

مثلا مثل کتاب گفتگو با خدا از " نیل دونالد والش" که خوندنش رابطه ی من با خدا رو خیلی خیلی متحول کرد. از بس برای امتحان فردا به صحبت های ضبط شده سر کلاس استاد گوش دادم که همه اش زاویه گفته و درجه می خواستم بنویسم رابطه ی من با خدا رو به اندازه ی فلان درجه بیشتر کرده !

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۲ ، ۰۰:۳۳
مانا

صبر* دوای هر دردی!


*.صبوری


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۲ ، ۰۹:۲۴
مانا

بده در راه خدا !

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۲ ، ۱۸:۲۰
مانا

هفته دیگه سه شنبه به امید خدا امتحان پایان ترم دارم

چه عجیب و چه قریب !

الآن ساعت دو و نیم نصفه شبه

چند دیقه پیش آبجیم بیدارم کرد و گفت می شنوی این صدا رو؟ من از این صدا خوابم نبرده منم هر چی گوش کردم صدایی نشنیدم انقدر راحت خوابیده بودم که بنابر این این اصل که توی این دنیا هیچ کسی راحت آب از گلوش پایین نمی ره قاعدتا باید یکی بیدارم می کرد.خلاصه انقدر گفت این صدا رو می شنوی که خیلی ترسیدم و خوابم پرید مخصوصا به خاطر این که دیروز سحر هم یک شبح سیاهی رو دیده بودم که حرکت می کرد و بقیه هم گفته بودند احتمالا خطای دید بوده.پاشدیم چراغا رو روشن کردیم من که دیگه اصلا خوابم نمی برد رفتم سراغ لپ تاپ داداشم تا  ایملیم رو چک کنم ببینم اون ایمیلی که منتظرش بودم رسیده یا نه داداشم یه مرتبه از خواب پرید و دید ما بالای سرشیم قلبش گرفت نمی تونست حرف بزنه ترسیده بود که نکنه اتفاقی افتاده از سر و صدای ما بابا مامان هم بیدار شدن خلاصه همه ی تقصیر ها افتاد گردن من که چرا وقتی آبجیم بیدارم کرد بی تفاوت نگرفتم بخوابم و ترسیدم !

خیلی بده این ترسیدن از اجنه و این مسائل مخصوصا اگه آدم تو خونه تنها باشه و مخصوصا تر مثلا سر نماز باشه و همه اش حواسش پرت تر بشه و فکر بکنه که یکی از پشت سر می خواد پیداش بشه.


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۲ ، ۰۲:۳۳
مانا

و  هم چنان من نتوانسته ام یک چله ی کاملی بگیرم...بیشترین مدتی که توانسته ام زیارت عاشورا را هر روز پشت سر هم بخوانم بیست روز بوده است...بعد از آن دیگر گذاشتمش کنار...حدیث کساء، دعای عهد و سایر ادعیه هایی که خواندن هر روزه شان و تذکر مکررشان از امور بسیار مهمی هستند هم همین طور، در زندگی ام محجور مانده اند و من دلیلش را تا به حال نیافته ام...

و جالب ترش این که گاهی وقت ها این ذکر ها و ادعیه ها را دسته جمعی برمی دارم و به آخر نمی رسانم و به جای ثواب بردن کباب مدیون شدن هم برگردنم نقش می بندد...

حال چله ای را از امروز تصمیم گرفته ام انجام دهم...اما فکر نمی کنم این یکی را هم به سرانجامش رسانم...

با این وضعیت آیا می توان امید داشت که ذره ای از حقیقت اربعین را دریابم؟ هیهات !

محجور یا مهجور؟ نمی دانم

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۲ ، ۲۳:۳۷
مانا