آب...
شنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۰، ۰۸:۰۳ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم...
به یاد شهید ایلیا...
عجب دلم هوایی ات شده است نازنین...هر جا نامی،نشانی،یادی،خاطره ای از تو را گیر می آورد تنفس می کند......نفس کم آورده...
می بینی؟ روزگارم را؟ حال و روزم را؟ دیگر زهرایت دل خوش کرده به هوایت...
عبور قطره قطره ی خونم را از دریچه ی تنگ شده ی قلبم حس می کنم...
پیدایت نشود همین باریکه هم بسته خواهد شد...
از بس تنگ شده که ریش می زند به دلم...
رحم کن...تو را قسم به لبخندهایت...رحم کن...
دل تنگم...می فهمی؟
اگر نور لبخندهایت به جانم نرسد از دست خواهم رفت...کجایی؟ چگونه فریاد بزنم؟ چگونه ضجه بزنم تا دل سنگت به رحم آید...تا...دیگر نمی توانم ادامه دهم...
........................................................
*.مَتی...عزیزٌ عَلَیَّ...
یا علی مددی...
۹۰/۱۰/۲۴
زیبا بود و دلنشین
دعا میکنم به آرزوهایتان برسید