برای دل خودم...
به یاد شهید ایلیا...
عاشقانه هایم خیلی وقت است که خفه شده اند...خودم را هم که خفه کنم...دیگر همه چیز رو به راه می شود...
........................................................
*.دیگر هوای مسموم اتاقم را نمی توانم تحمل کنم...باید بروم...شاید قم...اگر لحظه ای سرم را در آغوش پر محبت بانو نگذارم...مطمئنم که از دست خواهم رفت...
*.در ضمن کسی که عاشقانه هایش خفه شوند...دیگر چیزی ندارد...مرده متحرک...چه خودش را خفه کند...چه نکند...
*.باید اسمس های این چنینی دوستان را زمزمه کنیم تا شاید دلمان کمی آرام شود :
اشک ها قطار می شوند...سلام بر لحظه ای که قطار به ایستگاه مشهد نزدیک می شود...
*.می خوام برم سینما...برنامه های سینماها رو چک می کنم...هیچ فیلم به درد بخوری رو پیدا نمی کنم...لا اقل اگر تهران بودم...یه چیزی گیرم میومد...
*.فکر می کنم تنها دانشجویی تو ایران باشم که دو واحد اضافی درس عمومی پاس کرده ! ... احتمالن به خاطر علاقه ی بیش از حد ضمیر ناخود آگاهم به دروس عمومی بوده که این جوری سوتی دادم...
یا علی مددی...
در قلب منی و من به عشق
تنهایی زنده هستم،
تو همنفسم هستی
و نفسهایم عطر تنهایی
را میدهد.........