ادا...
سلام آقا جان...
نمک نشناسی بود...نا مردی بود...اگه امشب واست پست نمی ذاشتم...
آخه خیلی مردی...
آخه...یادته؟ اون روزا...یادته ازت خواستم دلم جا بمونه تو حرمت؟ یادته قبول کردی؟ یادته دیگه بعد اون قول و قرارامون...هر چقدر هم که بد بودم...اما نشد...روزم بی سلام بهت بگذره؟
یادته...هر کسی که می اومد حرمت...بهش می سپردم که حتمن تو صحن انقلاب از طرفم صلوات خاصه تقدیمت بکنن...می دونی چرا؟
آخه اون روزا هم نوا با اون بچه های پاک و عاشق و ساده رو به حرمت وای می ستادیمو صلوات خاصه رو زمزمه می کردیم...
آقا جان...فقط خودت می دونی که دلم چقدر هوای حرمتو کرده...آوارگی بین صحن جامع و صحن انقلابت...چند دفعه اومدم داخل حرمت؟یکی دوبار...نه؟همه اش پاتوقم شده بود...یه گوشه ای تو صحن انقلاب...که بشینم و زل بزنم به گنبد خوشگلت...یا بشینم کنار حوضای صحن جامع و گوش بدم به نوای آب...یا...سحرهای ماه مبارک...سحرای حرم تو...هیچ جای دنیا نداره...
یادته رفتم حرم بانو و ازش زیارت حرمت رو گرفتم؟
این دفعه هم می رم...امید دارم که بازم بهم برآت مشهدت رو بده...
دوست دارم مشهدتو از بانو بگیرم...
آقا...واژه ها کم آوردن...
آه...باب الجواد...
دلم برا حرمت پر می زنه...
بهونه ی هوایی شدن این دلم فایلیه که یک آسمان فاصله... تو وبلاگش گذاشته...
ان شاء الله که همیشه دلش هوائیه امام رضا باشه...
من که ساده و بی ادعایُم...بلد نیستُم واست بنویسُم...بضاعتی مزجات...
یا علی مددی...
اگه دوست داشتین به منم سر بزنید
یاعلی