بهشت _ میهمانی ِ ماه و ستاره ها
اگر بَر آیَد ماهِ شبِ ما...به سر رِسَد این تابُ تبِ ما... "کلیک کنید"
باید یه جوری این دلِ گرفتَ رُ سرُسامون بدم...می زنم بیرون...سفید می پوشم...به نیت یه مهمونی...
پاتوقِ همیشگی ِ این لحظه هام...گُلِستانه...
سَرمُ اِنداختم پایینُ...دارم هِق هِق گریه می کنم...سَرَمُ بلند می کنم تا اشکامُ پاک کنم...چشمام می اُفتن به قُرصِ کامِل ِ ماه...
می شینم روی ی ِ سکوییُ زُل می زنم بهِش...
قرصِ ماه چون تازه طلوع کرده ، بزرگ تر از همیشه ست...
ابرها صورتِ ماه رُ مثل توریه عروس پوشوندن...باد رقص کنان می آد ُ این توری رُ می کشه کنار...
محو ِرویِ ماهِ ماه ، می شَم...
ابرها دست بردار ِ ماه نیستن...می آن صورتِش رُ می پوشونن تا نور ِ ش از عمق جانشون بِگذره...اما باد هوای دل ِ منو داره...
می رم جلوتر...تابِ این دوری رُ ندارم...دوست دارم این راهُ انقدر ادامه بدم...انقدر جلو برم...تا برسم بهش...
بیهودَست...ماه تو آسِمونه...من رو زمین...پر ِ پرواز می خواد...
وای میستم...به عمقِ آسِمون نگاه می کنم...ستاره هام تو این بزم هستن...دستِ هر کدومشون یه جام از باده ای ِ که ماه امشب خودش پُر کرده...دوباره حِس بی تابی از دوری، می گیرم...
تمام ِ جانم پر می شه از این حسُ تمنا...
سیر نمی شوم ز ِ تو...اِی مَهِ جان فزایِ من...
عطش تمام وجودم رُ می گیره وَ ماه دستامُ خالی بر نمی گردونِ...
اِمشَب ماه ، باده ای نوشانید مرا...ز ِ زندانِ نَفسُ تَن ، رهانید مرا...
ماه با من سُخن ها گفت...درختان هم...حتی هوا...و صِدای مدهوش کننده ی ریزش فواره در حوض ِ آب...
خیلی از احساسام تو دِلَم موند...نتونستم توصیفِشون کنم...
اما بعد !...ساعتی در انتظار ِ اتوبوس ، همی به سر می برم...مسئله ای تامل بر انگیز همی مرا در بحر مکاشفتی عمیق فرو برده است...و آن این که...از چه روی ، در جانب دیگر خیابان تردد ماشین ها موجود می باشد...ولیکن در جانب خویش ترددی همی مشاهده نمی نمایم...
بعد از تاملات وَ تفکرات و َتعمقات فراوان...این نتیجه مکشوف به عمل می آید که همانا این سوی ، از جهت آسفالت کشی ممنوع الورود گشته است و من در اثر انتظار بی جایم خسارتی جبران ناپذیر من باب سبز شدن چمن در زیر پاهایم به آسفالت وارد آورده ام...راه خود را سوی مغرب زمین منحرف کرده و به ایستگاه قبلی اتوبوس روان می گردم...
سه طبقه پله رُ می آم پایین...یادم می آد که کلیدَمُ جا گذاشتم...بر می گردم بر دارم...تقریبن هر روز دارم این کارُ می کنم...
خدا جون ! بابت مهمونی ِ امشب ازت ممنونم...
+ مخاطب نوشت ویژه : خدا قوت...
عــــــــــلی عـــــــــــلی...