"عشق"...
سه شنبه, ۲۱ مهر ۱۳۸۸، ۰۷:۲۴ ق.ظ
هیچ چیزی رو بدوون اثبات عقلی و منطقی نمی تونست قبول کنه...هیچ وقت به مفاهیمی که نیازمند درک و شهود بودند به طور مستقیم نرسیده بود و
همیشه باید براش اثبات می شدند تا توی دلش جا باز می کردند...حالا نوبت این شده بود که عشق و عاشقی رو اثبات کنه یا براش اثبات کنند...دنبال جواب
سوالاش می گشت...عاشق چرا عاشق می شه...چه چیزی در معشوق می بینه که عاشق می شه...به خاطر چه چیزی عاشق می شه...برای خودش...یا برای
معشوق... اصلا اگر به خاطر معشوق باشه مگر معشوق نیازمنده به عاشقه...عاشق نیاز به عشق داره یا نیاز به معشوق...این نیاز چه نوع نیازیه...صبر
کن...کجا...وایستا...اصلا تو می دونی عشق یعنی چی...سوالاتی که پی در پی در ذهنش صف می بستند و منتظر بودند که بهشون جواب داده بشه...فکر
می کرد که جواب دادن به این سوالا می تونه مانعی که سد راه دلش بود رو برداره...
........................................................
*.خواستم بگم زهی خیال باطل...اما..." " در هیچ چارچوبی نمی گنجد...
۸۸/۰۷/۲۱
علی علی...