...و عبور باید کرد

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۹/۲۱

رب

پنجشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۴۳ ب.ظ

از جامعه الزهرا که بیرون می آیم صحنه ای که توانسته ام عرض استخر را طی کنم بارها از ذهنم می گذرانم. آن لحظه ای که استاد گفت آفرین خوب بود را بیشتر. حتی آن لحظه ای را که استاد به رویم خندید و چشمکی زد و به غریق نجات گفت با این که این همه غیبت داشته است اما خوب توانسته است یاد بگیرد و من هم صحبتش را قطع نکردم و نگفتم که همه ی جلسات را آمده ام اما بعضی هایش را با تأخیر حاضر شده ام و شما فکر کرده اید که غیبت داشته ام. همین رضایت استاد برایم کافی است تا ثمره ی غلبه ام بر ترس و تنبلی را با تمام وجود بچشم و به خودم تبریک بگویم. در همین فکرها هستم که یادم می افتد امروز ساعت هشت یک نشستی را ثبت نام کرده ام که باید شرکت کنم.

قبل از حرکت محل برگزاری را روی نقشه پیدا می کنم و این طور برنامه ریزی می کنم که یک بخشی از مسیر را با تاکسی و بخش دیگر را پیاده طی کنم و راه می افتم.

از تاکسی پیاده می شوم و شروع می کنم به راه رفتن. هوا تاریک است اما برگ های خزان خوش رنگ پاییزی که زیر پای درختان و پیاده روها را پوشانده اند قابل دیدن هستند. محو این همه زیبایی می شوم.

وقتی می رسم استاد صحبت هایش را شروع کرده است. جایی خالی را پیدا کرده و می نشینم. استاد در مورد روال کار این نشست که قرار است هر هفته برقرار باشد توضیحاتی را می دهد. توضیحاتش پیرامون اطلاعاتی است که روی پوستر اطلاع رسانی نشست نوشته شده بود و همان ها بود که من را جذب کرد.

کافه روانشناسی، نشستی صمیمانه همراه با تحلیل فیلم و مقاله خوانی و استند آپ روانشناسی و کاپلان خوانی.

همین که رئیس موسسه یک ساعت در هفته وقت با ارزش خود را به رایگان در اختیار روانشناسان یا علاقه مندان به روانشناسی قرار داده است و فعالیت های مفید و کاربردی را برنامه ریزی کرده است، بیشتر مصمم ام کرد که این نشست را مجدانه پیگیری کنم.

می گوید برای استند آپ، برنامه به این صورت است که هر کسی در مورد موضوعی مطالعه می کند و در عرض ده دقیقه آن را به دیگران ارائه می دهد. احتمال می دهم در جلسات اول تعداد کسانی که داوطلب این کار باشند کم باشد اما رفته رفته بیشتر خواهد شد.

این ها را که می شنوم به خودم می گویم این بخش از نشست هم فرصت خوبی است برای من تا بتوانم تمرین کنم و ترس صحبت کردن در جمع را هم از بین ببرم.

در همین فکرها هستم که چراغ ها خاموش می شود و استاد قسمت اول فیلم In Treatment را پخش می کند. قبل از شروع این نکته را تذکر می دهد که این جا یک نشست کاملاً علمی است و اگر حرفی یا نوشته ای یا صحنه ای نامناسب یا غیر متعارف در فیلم ها دیدیم توجه نکنیم این ها حاشیه هایی هستند که برای ما مهم نیستند و ما می خواهیم صحبت هایی علمی داشته باشیم.

بعد از اتمام فیلم بعضی از حاضرین نظرات خودشان را می گویند.. استاد هم ورود می کند و توضیحاتی را می دهد. بعضی از اصطلاحات تا حدی تخصصی است و آشنایی خاصی ندارم اما به این فکر می کنم که هر چه سریع تر کتاب روانشناسی عمومی که شروع کرده ام و تا نیمه خوانده ام را تمام کنم تا بتوانم هم کتاب های مربوط دیگر را شروع کنم، هم از فضای جلسه که اکثرا تحصیل کرده های روانشناسی هستند عقب نمانم.

جلسه که تمام می شود با تصور ثمراتی که می دانم در اثر شرکت در این جلسه دریافت خواهم کرد، آن جا را ترک می کنم.

مسیر پیاده روی برگشت را با فکر کردن به این موضوع که من بالاخره خواهم توانست مشکلات شخصیتی خودم را رفع کنم و بعد از آن به دیگران هم کمک کنم و شخص مفید و موثری باشم، طی می کنم و خدا را شکر می کنم که توانسته ام تردید را کنار بگذارم و به توانگر شدن که مدت هاست علاقه پیدا کرده ام بله بگویم. او هم مدام راه های رسیدن به این علاقه را نشانم می دهد.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۹/۱۵
مانا

نظرات  (۱)

"خدا را شکر می کنم که توانسته ام تردید را کنار بگذارم "
پاسخ:
مردد بودن همیشه هست... این تردیدها هستند که می روند و تردیدی دیگر می آید و در صف می رود تا نوبتش شود... مشکل گیر کردن در تردیدهاست که باید کنار گذاشته شود...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">