کِچی*
بعضی وقت ها احساس پوچی شدیدی می کنم...
مثلا وقتی که ساعت پنج و سی بیدار می شم و نماز می خونم و وسایل و بار و بندیلم رو آماده می کنم و ساعت هفت صبحونه می خورم و ساعت هفت و بیست دقیقه با عجله از خونه می زنم بیرون تا به اتوبوس ساعت هفت و سی برسم و خدا خدا می کنم تا ترافیک انقدر شدید نباشه تا متروی ساعت هشت و بیست و پنج رو از دست ندم و بتونم به سرویس ساعت هشت و پنجاه دانشگاه برسم تا راس ساعت نه که کلاسم شروع می شه سر کلاس باشم ! با خودم مدام می گم که چی؟
دلم می خواد مفید باشم برای اطرافیانم، برای دیگران، برای اجتماعم...وقتی به لحظات گذشته ی زندگیم، به عمر بیست و چهار ساله ی خودم نگاه می کنم می بینم هیچ کاری تا به حال انجام ندادم که مفید برای بقیه بوده باشه...تغییری در وضعیت بقیه ایجاد کرده باشه...کار حسنه و نیکی برای خودم بوده باشه...
نه در انجمنی، محفلی، خیریه ای، جای خاصی، عضو بوده ام تا فعالیتی کرده باشم و به یک دردی خورده باشه و نه روابط عمومی بالایی داشته ام تا لا اقل صحبت ام، هم دردی ام،هم فکری ام به درد بخور بوده باشه...
شدیدن احساس پوچی می کنم و نمی دونم چی کار باید بکنم تا از این احساس دربیام و مفید واقع بشم.همین.
*.کِچی در زبان آذری یعنی بـــُز !
آموزش میتونه کمک کنه
یک سری رو پیدا کن که آموخته هات رو بهشون آموزش بدی!
باعث میشه این احساسِ از بین بره
شرمنده الانه خوابم بعدا میام درست صحبت میکنیم