محو...
يكشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۲، ۰۳:۳۰ ب.ظ
دوست دارم قدم بزنم...با سرعت یک قدم بر ثانیه سلانه سلانه و آروم آروم راه برم و راه برم...اما مسیرم تا اون لحظه ای که عمرم به آخرش می رسه تموم نشه...به هیچ ایستگاه و توقف گاهی هم نرسم و هیشکی جلومو نگیره...از گرسنگی و تشنگی و خستگی هم خبری نباشه تا مجبور نشم وایستم...
با راه رفتن طوری توی دردای خودم حل می شم که حسشون نمی کنم...
مثل فضاپیمای وویجر1 که استاد دینامیک و کنترل پرواز فضاپیمامون گفت تازه از منظومه ی شمسی خارج شده و چندین هزار سال طول می کشه تا از جاذبه ی خورشید رها بشه و وارد فضای بین ستاره ای بشه...
با راه رفتن طوری توی دردای خودم حل می شم که حسشون نمی کنم...
مثل فضاپیمای وویجر1 که استاد دینامیک و کنترل پرواز فضاپیمامون گفت تازه از منظومه ی شمسی خارج شده و چندین هزار سال طول می کشه تا از جاذبه ی خورشید رها بشه و وارد فضای بین ستاره ای بشه...
۹۲/۰۷/۰۷