زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم / بر این تکرار ِ در تکرار پایانی نمی بینم فاضل نظری
جمعه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۲، ۰۴:۵۷ ب.ظ
طبقـــِ رسمـــِ هر ساله بابا از بهارستان برای هر کدوممون سر رسید ِ سالـــِ 92 روُ خرید...سر رسید هایی ساده و ُ معمولی...طبقـــِ معمول، خواهرم خوشش نیومد وُ می خواست یـــِ سر رسید ِ با کلاس تر داشته باشه تا بتونه با ذوق وُ انگیزه توش خاطراتــــِ هر روزه اشوُ که چند ساله شروع کرده، بنویسه...قرار بود ببریم پس بدیم...من مخالفت کردم وُ مثلــــِ هر سال گفتم نه بذار سر رسید ِ من بمونه...این دفعه دیگه واقعا می خوام خاطراتـــِ هر روزم روُ بنویسم...قول می دم...روز ِ اولش روُ نوشتم...روز ِ دومش روُ نصفه نیمه نوشتم...از روز ِ سوم تا به حال، همه ی صفحاتش خالی مونده...هیچ انگیزه ای برای ثبت کردنـــِ روز های تکرار اندر تکرار وُ بی هوده ی خودم ندارم...
۹۲/۰۱/۱۶