غزل...
يكشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۱، ۰۵:۵۰ ب.ظ
یا سَیـِّدی...
بعد از مدت ها...شاید فقط باید مقدمه نوشت...
حالا که دو ماه از نوشتن دور بوده ام می فهمم...نوشتن برایم مثلـــِ ذکری بوده که وقتی بر آن مداومت داری در یک حالتـــِ خاصی قرار می گیری و وقتی کنارش می گذاری آن حالت از تو گرفته می شود...
بعد از مدت ها...شاید فقط باید مقدمه نوشت...
حالا که دو ماه از نوشتن دور بوده ام می فهمم...نوشتن برایم مثلـــِ ذکری بوده که وقتی بر آن مداومت داری در یک حالتـــِ خاصی قرار می گیری و وقتی کنارش می گذاری آن حالت از تو گرفته می شود...
گاهی در همین دو ماه...در همین دو ماهـــِ* شاید ناچیز...زندگی وُ روزِگار وُ چشم وُ دلـــِ آدمی دیگر گون ! می شود...
می خواهم نامـــِ وبلاگم را عوض کنم...دیوانـــِ حضرتـــِ حافظ را برمی دارم...با خودم قرار می گذارم نامـــِ وبلاگ را از هر شعری که آمد انتخاب کنم...بینـــِ دو اسمـــِ دردنوشان و صُراحی...صُراحی را بیشتر می پسندم...لغت نامه را که نگاه می کنم...نوشته است شرابـــِ پاک و خالص...
*.من پاییز را با آسمانـــِ نم دار و گرفته...زمینـــِ خیس و بارانی...خش خشـــِ برگ های خزان...می شناسم...حالا که از این ها خبری نیست...چگونه باور کنم پاییز آمده...
*.بل دو روز...
۹۱/۰۷/۰۹
اسم جدید وبلاگ هم خوبه