هدیه سالــــِ نو...
بســــــم الله الرحـمـــــن الرحیــــــــم...
قرار ِ ساعتـــِ 3 سعادت آباد باشیم...ساعت 3 شده...از تجریش سر در آوُردیم... قرار ُ بی خیال می شیم...بغض می کنم از این که نرسیدیم...می گم آبجی حالا که تا این جا اومدیم بریم امام زاده صالح...از درش که وارد می شیم...مزار ِ شهدا توجهم رُ جلب می کنه...می رم سمتــــِ مزار...وای خدای من ، باورم نمی شه...مزار ِ شهید دکتر مجید ِ شهریاری...امام زاده ُ باقیـــِ شهدا از یادم می ره...یاد ِ اون حرفهایی می افتم که چند وقتـــِ پیش به شهید شهریاری زده بودم...مطمئن می شم که به خاطر ِ اون حرفا من ُ طلبیده...بغضی که داشتم سر ِ مزار سر باز می کنه...شاخه های گلـــِ روی سنگـــِ مزار هوا رُ معطر کردن...چند تا زنبور ِ عسل رُ لا به لای گل ها می بینم...دارم به این فکر می کنم که آیا می شه من هم نصیبی از این شهدی که زنبور های غنی شده از گل هایــــِ مزار ِ شهید ِ هسته ای می سازند داشته باشم ؟
نمی خواستم مدتی بنویسم...اما طبق معمول نتونستم...
تهـــِ دلم نمی خواستم برم بازدید ِ جانبازان...وَ نشد...چون تحملـــِ نگاهشون رُ نمی تونستم داشته باشم...
داداش از جنوب اومد...اما با شهید علی هاشمی...
حســـِ بدی نسبت به امام زاده صالح داشتم...وقتی برای اولین بار وارد ِخیابانـــِ ولی عصر که اینقدر مردم دوست دارند شدیم...احساســـِ خفگی می کردم...دوست داشتم هر چه زود تر ازش خارج بشم...احساســـِ نفرت داشتم به اون همه تناقضی که می دیدم...ماشین هایــــِ مدل بالا...مرفهینــــِ بی درد...دست فروش های بدبخت...دیگه نمی خواستم گذرم بیوفته سمتــــِ امام زاده صالح...تا ماشین ُ کوچه سعد آباد پارک کنیم ُ از این معبر ِ خفقان آور رد بشیم ُ برسیم ورودیـــِ امام زاده...
اما حالا دارم به آبجی می گم...به خاطر ِ عشقـــِ به دکتر شهریاری هم که شده...پاتوقــــِ من شد...تجریش...امام زاده صالح...
آخ جون سمنو خریدم...
می گم آبجی حالا که داریم برمی گردیم یـــِ سری هم به شاه عبدالعظیم بزنیم...می گه آره فکر خوبیه...از اون جا هم یـــِ سر می ریم کربلا...
یاد ِ موقعی می افتم که با یک استادی ساعـــِ 3 تو طالقانی قرار داشتیم...آبجیم از بس لفتش داد...ساعتـــِ یک ربع به 3 صادقیه هم نرسیده بودیم...بنده خدا زنگ زد...گفت نیاید آقا...من عجله دارم...نمی تونم که منتظرتون بمونم...
آبجی می گه از بس تو نتی هکت می کنما...قبول ندارم...چرا زور می گه...
به آبجی همه اش می گم...نمودم...می نمایم...می نمویی...کلی می خنده...
عــــــــــلی عـــــــــــلی...
چه جالب .. نمیدونستم دکتر شهریاری امامزاده صالح اند ..
توجه می نمایی؟