...و عبور باید کرد

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۹/۲۱

ممکن الوجود...

شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۰، ۱۰:۲۵ ب.ظ
_ تو می تونی علامه طباطبائی بشی...اما نمی تونی امام خمینی بشی...

این ُ جنابــــِ مشاور بهم گفتن...تو دلم گفتم جااااان ؟

اول فهمت قویــه بعد سرعتــــِ فهم بعد حافظه و بعد جستجو گریت...

اول منطقـــِ عقلانی داری بعد منطقـــِ منفعت ُ پول بعد منطقـــِ عاطفه و بعد هم منطقـــِ زور...یعنی کسی که می خواد یک چیزی رُ بهت اثبات بکنه اگر از طریق زور وارد بشه اصلن موفق نمی شه...مگر این که با دلایل عقلی و منطقی قانعت کنه...

طبق حدیثی از امام صادق که می فرمایند معاش بر 4 اساس است صنعت گری - اجاره - تجارت - ولایت 

تو در صنعت گری موفق تر خواهی بود بعد اجاره بعد تجارت و بعد ولایت...صنعت گری یعنی طراحیــــِ صنایع اجاره یعنی اموری مثل کارمندی ولایت هم یعنی مدیریت...

تو باهوش نیستی...اما خوب ُ عمیق می فهمی...

تو مدیر خوبی نمی تونی بشی و همین طور معلمـــِ خوبی...

اما می تونی محققـــِ فوق العاده ای بشی...

تو مهارتـــِ خاصی در طراحی ُ تحقیق ُ پژوهش ُ برنامه ریزی داری...

حافظه ی بلند مدتــــِ بالایی داری...اما کوتاه مدتــــِ خیلی ضعیف...هر چیزی که به حافظه ات بسپری خیلی خوب حفظ خواهد شد...

اما قدرتــــِ حفظ کردن نداری...

کسانی می تونند دانشمند موفقی بشن که درک ُ فهمــــِ بیشتری داشته باشند نه سرعتــــِ فهم و این برخلاف تصوری هست که همه ی مردم دارند...و تو می تونی...

تو خودت رُ دست کم می گیری...در قلعه ای از تفکراتت فرو رفتی که باعث شده به جای این که کسی مثل علامه جوادی آملی باشی...بشی یک آدم عاطل و باطل...

آدمایی مثلــــِ شما رُ نمی شه زود از اون تفکراتشون در آورد...چون خیلی سخت یک چیزی رُ می پذیرن و اگر هم بپذیرن تا آخر پاش وای میستن...

این یادت باشه...تو قدرتــــِ این رُ نداری که هم زمان در چندین کار موفق باشی...فقط باید یک کار ُ انتخاب کنی و به سر انجام برسونی...

از موسسه می آم بیرون...هنوز گیج هستم...باورم نمی شه...یعنی من این توانایی ها رُ دارم که حاج آقا بهم گفت؟

هوا سرده...تصمیم می گیرم در این هوای بادی ُ سرد پیاده برم سی ُ سه پل...هیچ وقت تا حالا این قدر از هوای سرد لذت نبرده بودم...چرا یکی دو باری بودند...اما خیلی نادر...

می رم می شینم کنار ِ آب...یک سالی می شه که نیومدم کنار ِ آب...این شاید آخرین پیاده رویـــِ زمستانیم باشه در اصفهان...

حس غریبی دارم...باشه حرفای مشاور قبول...

اما چه کنم با علایقم...من توانم در این حده که بتونم در یک شغل موفق باشم...حالا باید بین علایقم بگردم ببینم کدومشون ر ُ باید برای همیشه انتخاب کنم...و کدوماشون رُ برای همیشه بذارم کنار...خیلی سخته...باید برم جمکران...

عــــــــــلی عـــــــــــلی...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۲/۲۰
مانا

نظرات  (۷)

اینا رو بهت گفت یا نوشت داد دستت؟
پاسخ:
گفت...اما من کوتاهی کردم همون موقع ننوشتم...بعدن خودم نوشتم...
آخه اگه من بودم یادم نمی موند این همه رو!کلا من حرفا رو یادم نمی مونه!اتفاقات و تصاویر یادم می مونه!یه آهنگو اگه با خواهرم یه بار گوش کنیم اون سریع متنشو حفظ می شه.من ملودی آهنگشو!پس یادم باشه اگه یه وقت رفتم بگم اقا وایسا یه لحظه!بعد با ریکوردر موبایل صداشو ضبط کنم!خوبه؟
می گما...یه سر نمیای وبلاگ ما برای این پستای حقیر و بی نوای بیچاره ما در این شب عیدی بکامنتی؟جشن نیکوکاریه ها!
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی___که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش___که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میگم این آهنگ سوغات جنوب .
خوش اومدی . سلام
سوغاتی مارو هم بده . خوش به حالت
پاسخ:
آخ آخ سوغاتیت همون جا موند !
زیارت قبول...
خوش به سعادتت...
آخرش شهدا منو نطلبیدن...
انشالله که به نتیجه ی خوبی برسید. اما یادتون باشه به نتیجه رسیدن زیاد سخت نیست، پایبند به نیتجه موندن سخته...خیلی سخت...شاید از فردای روزی که به نتیجه رسیدید هجمه ها علیه همت تون صدها برابر میشه


یا علی مدد...
نیستی ؟ کجایی ؟
پاسخ:
خودمم نمی دونم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">